شبنم | ... | |
شبنم چکید روی صورت ماه و بیدارش کرد، خدا دستش را آورد جلو و ماه را گذاشت زیر پالتویش فقط صدای جیرجیرکهای لب حوض می آمد، ستاره ها پرده ها را کشیدند تا ماه برگردد من داشتم موهایم را می بافتمو زیر لب چیزی زمزمه می کردم، صدایم می خورد به در و دیوار خدا نشست لب چاه و طناب را پایین انداخت ، مردم جمع شده بودند ان بالا، توی تاریکی هیچ چیز معلوم نبود خدا طناب را کشید و کشید، شبنم چکید روی صورت من ، چشم هایم را باز کردم ستاره ها چشمک می زدند ، خدا پالتویش را در آورده بودة مردم نگران کسی بودند که توی چاه آواز می خواند … با الهام از حکمت 30 نهج البلاغه “بر حذر باش، برحذر باش ، گاهی خدا چنان پرده پوشی می کند که گویی تو را بخشیده است” زهرا حسینی
[دوشنبه 1397-02-17] [ 10:36:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|