جاذبه ی ضریح
اینجا قدمگاهی است برای عرض ارادت







خرداد 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  





اینجا با قلم خودم از مهمانان پذیرایی می کنم , گوارای وجودتان



جستجو




 
  خداحافظی ...

دلهره  تمام سلولهایم را مچاله می کند , رسیده ایم به آخر این جاده که راهش نور بود و توشه ی سفرمان دلدادگی , می ترسم از خودم و این ترس عجیبی است , ترس از اینکه سرت را بیندازی پایین و بشوی همان آدم قبل که دستهایش خالی بود , میترسم سفره مهمانی جمع شود و من هنوز مبهوت و رق در سیاهی های دورنم باشم.

چقدر ابوحمزه خواندم , چقدر یا مجیر گفتم و این آینه را سابیدم تا شاید جلا پیدا کند و عکس رخ یار را ببینم , حالا در انتهای این خط های ممتد این منم که ایستاده ام و راههای دیگری را میبینم که دهان باز کرده اند و می خواهند مرا ببلعند.

رمضان نام خانوادگی بخشایش است , بارالها دست مرا آنقدر رها مکن که چون کودکی در ازدحام جمعیت آشفته دلان گم شوم.

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1397-03-23] [ 11:11:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سردشت در دلهای ما ...

“از مجموعه شعر خودم با عنوان جهانی در من هست “

دل یک اقیانوس باید بگیرد

سونامی بزرگی شره کند از چشمهایش

تا هوای این شهر مرده را

غسل دهد

حرف های زیادی روی تخت بیمارستان بستری اند

کپسول های اکسیژن هم

نمی تواندآنها را

به هم ربط دهد

باید شهردار جدیدی بیاید

نام کوچه های  این شهر  را

از خاطرات سردشت

تغییر دهد

و شعرهای زیادی

بکارد روی تاول های آنها

” کجایید ای شهیدان خدایی ” را

بیشتر

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:02:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  # حمایت از کالای ایرانی ...

“لطفا کبک نباشیم”

بهار با پیغامی بهاری شروع شد و این 1397 سال که از عمر خورشیدی تقویم می گذرد شاید شکوفه ای ترین روزش را تجربه کرد , شناسنامه جدیدش به نام ” حمایت از کالای ایرانی ” به ثبت رسید و همانجا یک لبخند زیبا گوشه لبهایش نقش بست.

بهاری پر از امید و شور ریخته شد توی جان های ما وقتی حضرت عشق نام سال را توی گوشش زمزمه کرد. این اسم چهار کلمه ای که کتاب کتاب حرف تویش بود و هزار هزار بیت شعر عاشقانه می توانست پشت خودش ردیف کند.

حمایت از کالای ایرانی … نگاه می کنم به کلمات … ” حمایت ” پشتم گرم می شود … ” کالا” حس زندگی می دود توی رگهای خشکیده ام … ” ایرانی ” غرور جوانه می زند از پاهایم

 لطفا کبک نباشیم , زمستانی نگاه نکنیم , سوز نیاید از فکرهایمان , سرمان را نبریم زیر برف ندانستن , ایرانی بودن و ایرانی ماندن و اصالت را مثل گنج حفظ کردن یعنی تفسیر همین چند کلمه , یعنی خودمان بخواهیم که سرپا بایستیم نه با عصای دیگران , یعنی بخواهیم زیر هر سقف قهقهه ای باشد از صدای خانواده.

حمایت کنیم , دلگرم کنیم جان این صنعت که چرخش فقط روغنکاری می خواهد , لذت ببریم از غذا خوردن توی بشقابی که اسم ایرانی حک شه توی قلبش, با خودمان فکر کنیم شاید مردی همین نزدیکی ها بشقاب خانواده اش را با آن رنگی تر کرده است. ذوق زده ی چادری باشیم که تاروپودش باامید کارگر خودمان بافته شده و دلمان قنج برود از هر چیزی که توی انتخاب هایمان عقل و تدبیر سبقت گرفته.

بیایید کبک نباشیم و ببینیم آسیاب این کشور دارد آرد خودش را تولید می کند.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:37:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت