آقا با عجله چشم هایش را باز می کند و میدود به سمت دستشویی، خانم خوابیده است ، آقا با چشم های پف کرده دکمه های کتش را می بنددو از خانه بیرون می رود.
ساعت2 و 30 دقیقه بعدازظهر 
خانم از خودش و بشقاب غذایش عکس سلفی می گیرد و بدون اینکه چیزی بخورد در مایکروفر می گذارد و جلوی آینه می رود، موهای ژولیده اش را شانه می زند، عطرهای مختلف را امتحان می کند ، رژ لب صورتی پررنگ را با روسری ساتنش امتحان می کند ، چند ثانیه زاویه های مختلف از چهره اش راقاب می گیرد، لبخند می زند و در را تقی می بندد.
  ساعت 3و30 دقیقه 
آقا بشقاب  را از مایکروفر در می آورد ،مردمکش با آیکون های گوشی بالاو پایین می رود، قاشق چهارم را پر می کند ولی دوباره می گذارد کف بشقاب و از جایش بلند می شود.
ـ سلام ، بیا دنبالم
ساعت 7 عصر 
خانم با کله ی پف کرده و رژ لب قرمزپررنگ  خودش را باد می زند، آقا یک دستش را تکیه داده به شیشه ماشین و با دست دیگرش فرمان را می چرخاند.
ساعت 12 شب
خانم کفش های پاشنه بلندش را پرت می کند کنار جاکفشی و به حمام می رود ، آقا کتش را که با یک انگشت روی شانه نگه داشته را می اندازد روی کاناپه ودراز می کشد. 
ساعت 7 صبح را نشان می دهد ، آقا با عجله …
فراموشی نسل جدید به روزهای کوری و پیری نمی رسد، یکجایی بین بهترین روزهای زندگی ، همان نزدیکی های قله ی 30 سالگی یکهو میبینی یادت رفته پای عقدنامه را که امضا زدی ، قول دادی کنارش باشی، همدمش و همراه خستگی هایش.یک مشت آدم تنها جمع شده ایم روی کرده زمین و تنها تنها داریم زندگی می کنیم.دونفر تنها در خانه،20 نفر تنها در اداره، 100 نفر تنها در مدرسه
یاد آن شعر می افتم پلی در جایی از جهان شکسته است 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1397-08-30] [ 07:57:00 ب.ظ ]