شده که به جایی برسید و فکر کنید دیگر توان ادامه دادن ندارید؟جایی مثل آخر یک جاده که دو طرفش را کوههای بلند گرفته اند،جایی مثل یک کویر که سرت را به هر طرف می چرخانی فقط یک خط صاف قهوه ای ببینی!

همان موقع است که هر چقدر آه می کشی دردی از ریه هایت بیرون نمی ریزد،هر چقدر گریه می کنی دلتنگی ها از روزنه چشمهایت شره نمی کند که خلاص شوی ،فکر کن همانجا دقیقا همانجایی که فکر می کنی خودت شده ای نقطه ی آخر ،به پشت بیفتی روی زمین و خیره به آسمان نگاه کنی درست همان موقع دری به رویت باز شود نوری بخورد روی صورتت دستی بیاید موهایت را نوازش دهد ،سرت را بگذارد روی شانه اش و پله هایش را برایت بچیند،به جریان می افتی و بقیه راه را رو به آسمان ادامه می دهی . 

رمضان همان در است ،خدا دارد نور می پاشد ،خدا آغوشش را باز نگه داشته آن بالا فقط کافیست برگردیم صورتمان را بگیریم به سمت نور ،فقط کافیست پله ها را بالا برویم .

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1397-02-28] [ 10:11:00 ق.ظ ]