خودکارم را بر میدارم که بنویسم ،کلمه ها سر می خورند توی سرم ،نقشه ایران پشت پلکم نشسته ،با خودم فکر می کنم کجایش شبیه گربه است !!

میخواهم از #کالای ایرانی بنویسم و یکجوری بفهمانم به دیگران که بیایید بخرید تا نانی برود سر سفره ی هم ولایتی خودمان .خودکار می آید روی کاغذ چشمهایم را ریز می کنم روی بارکدش ، “مد این ایندیا” هند!! خدای من چرا تا به حال دقت نکرده بودم !! یعنی تمام شعرهایم را بااین خودکار نوشته بودم که رگ هایش پر بود از خون بیگانه…

دست می کشم و دفترم را میبندم ،دلهره می افتد به جانم ،نه … امکان ندارد … دفترچه یادداشتم که پر است از مطالب عرفانی،پر است از دلنوشته هایم ،سلول به سلولش از چین آمده !دستم را پس می کشم از جایم بلند می شوم صندلی خالی سر جایش می چرخد ،مد این اندونزی!! دلم میخواهد گریه کنم ولی بغضی آمیخته با ترس در تمام جانم رخنه کرده به آشپزخانه می روم روی یخچال دست می کشم کلمات انگلیسی برق می زنند روی درش.داغ شده ام 

مادر در راباز می کند و خودش را می اندازد روی مبل

- گفتم دیگه نمیتونم ناهار درست کنم بیا پیتزا خریدم

تنهاییم بیشتر میشود ،دنیای بیگانه ای که حتی فرهنگ غذا خوردنمان را به نام خودش کرده،دنیایی که تمام کالاهایش دارد سفره ی دیگران را رنگین تر می کند و من اینجا به خیال خودم در کشور خودم دارم زندگی می کنم و اصلا حواسم نیست تمام ساعات عمرم دارد به نام کشور دیگری رقم می خورد.

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1397-03-27] [ 02:43:00 ب.ظ ]