به پیشوازت می آیم با بغلی از بغض ،با کوله باری از بهانه که تراشیده ام و دستم را مثل کودکی یاغی که  دست مادرش را رها کرده و گم شده … حالا اینجا بین شلوغی های گرانی دلار و چه و چه دلش خوش است به آمدن محرم .

محرمی که محرم هر درد دیده ایست ،محرمی که مرهم هر زخم فروخورده ایست. به پیشوازت می آیم مثل حری که اینبار دختری است با موهایی بلند از آرزوهایی بلندتر که دنیا برایش آنقدر کوچک شده که در جیب عروسکش جا داده است و تنها …تنها پناهش آغوشی است که بوی غربت زینب را می دهد.

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1397-06-13] [ 07:13:00 ق.ظ ]