هوس ته چین کرده ام دست میبرم توی کابیت تا زرشک خیس کنم،ته بسته یک مشت کمتر حتی، زرشک مانده است،توی فریزر را می گردم ، نیست 

دلم میگیرد یعنی راست را اگر بگویم چندمدت است که دلم گرفته ،بهانه گیر شده ام شاید

مینشینم کف آشپزخانه ،زل میزنم به بسته ی زرشک، باخودم می گویم “آقا خودت می دانی چه مرگم شده،خودت میدانی کبوتر دلم دارد بال بال میزند برای زیارتت ،دعوتم کن دیگر ،ببین زرشکم تمام شده آقا،من دلم می خواهد از تبرک تو بریزم توی غذایم ، از دامنه ی حرم تو …”

چیزی توی گلویم قلبمه میشود،انقدر شرمندگی توی دلم هست که نمیدانم از کجا شروع کنم فقط میگویم بطلب این سیاه چهره ی سنگین دل را 

السلام علیک یا شمس الشموس

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1397-04-14] [ 11:16:00 ب.ظ ]