جاذبه ی ضریح
اینجا قدمگاهی است برای عرض ارادت







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





اینجا با قلم خودم از مهمانان پذیرایی می کنم , گوارای وجودتان



جستجو




 
  صبح شما به شعر ...

​رد انگشت خدا حک شده روی تن زن

من به معراج رسیدم شبی از دامن زن

پشت هر برگ گل آغشته به عطر است و عبیر

ملکوت است نهفته پس پیراهن زن

صبح صادق یکی از مردم پیشانی اوست

ماه رخشان شده از آینه روشن زن

نخ تسبیح شیاطین مقرب گویش

این گناهی ست که انداخته بر گردن زن

خط به خط دفتر و دیوان کسان را خواندم

صفتی بهتر از این نیست برایت زن زن
علیرضا_بدیع

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1397-05-09] [ 07:04:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  صبح شما به شعر ...

​حرم امن تو کافی است هراسان شده را

مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه چشمانت

تا که آباد کنی خانه ویران شده را
مهر تو باعث خاموشی آتشدان است

خارج از دست خلیل است، گلستان شده را
گندم ری به تنور کرمت پخته شود

از تو داریم پس این مزرعه نان شده را
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است

از طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را
به در خانه تو بسته و وابسته شدیم

چه نیازی است به جنت سگ دربان شده را
گر قرار است جبین‌ش به قدومت نرسد

کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را
در محله خبر لطف تو بهتر پیچید

پخش کردند اگر قصه مهمان شده را
شدنی نیست کرم داشته باشی، اما

دستگیری نکنی دست به دامان شده را
پنجره ساخته‌ای دور ضریح کرمت

تا ببندند به آن زلف پریشان شده را
ما فقط ظاهری از اوج تو را می‌بینیم

گذری نیست به معراج تو حیران شده را
جلوه‌ای کردی و زهرای پر از جذبه تو

تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

علی_اکبر_لطیفیان

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1397-05-08] [ 09:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  صبح شما به شعر ...

همین که هستی و 

این لحظه های زیبا هست

همین که هستم و 

طومار آرزو ها هست
همین که فرصت دیشب 

‘کشید تا امشب

همین که امشب مان را 

پلی به فردا هست
همین که هستی و 

در هستی تو من هستم

هم
همین که هستی و 

این لحظه های زیبا هست

همین که هستم و 

طومار آرزو ها هست
همین که فرصت دیشب 

‘کشید تا امشب

همین که امشب مان را 

پلی به فردا هست
همین که هستی و 

در هستی تو من هستم

همین که نیست ‌- مرا نیست، 

هست - اما - هست
همین که تشنه ی یک جرعه ایم و خوشحالیم - 

که در حوالی مان 

رود هست دریا هست
همین که 

هیچ نیازی به حبِ خوابی نیست

که شاعریم و 

اگر خواب نیست، رویا هست
همین که در منی و 

مرز و دیده بانی نیست 

قبول کرده ام - آری - 

هنوز دنیا هست…

محمدعلی_بهمنی

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1397-05-07] [ 07:28:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  یک قلپ مطالعه ...

از من می‌پرسید که چگونه دیوانه شدم؟

چنین روی داد:

یک روز، بسیار پیش از آنکه خدایان ِ بسیار به دنیا بیایند، از خواب عمیقی بیدار شدم و دیدم که همه‌ی نقاب‌هایم را دزدیده‌اند - همان هفت نقابی که خودم ساخته بودم و در هفت  زندگی‌ام بر چهره می‌گذاشتم. 

پس بی‌نقاب در کوچه‌های پر از مردم دویدم و فریاد زدم :

«دزد، دزدان نابکار…»

مردان و زنان بر من خندیدند و پاره‌ای از آنها از ترس ِ من به خانه‌هایشان پناه بردند.

هنگامی که به بازار رسیدم، جوانی که بر سرِ بامی ایستاده بود، فریاد بر آورد:

«این مرد دیوانه است!»

من سر برداشتم که او را ببینم؛ خورشید نخستین بار چهره‌ی برهنه‌ام را بوسید. 

و من از عشق ِ خورشید مشتعل شدم، 

و دیگر  به نقاب‌هایم  نیازی نداشتم و گویی در حال خلسه فریاد زدم:

«رحمت، رحمت بر دزدانی که نقاب‌های مرا بردند»

چنین بود که من دیوانه شدم.

و از برکت دیوانگی

هم به آزادی و هم به امنیت رسیده‌ام؛

آزادی ِ تنهایی و امنیت از فهمیده شدن، زیرا کسانی که ما را می‌فهمند چیزی را که در وجودمان است به اسارت می‌گیرند.

ولی مبادا که از این امنیت، زیادی غَره شوم.حتی یک دزد هم در زندان از دزد ِ دیگر در امان نیست!

جبران خلیل جبران

موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1397-05-06] [ 01:26:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  داستان نویس خطاکار11 ...

* محرک ها و واکنش های داستانی را فراموش نکنید.

منطق داستانی چیزی عمیق ترازایجاد انگیزه های محکم در ذهن شخصیت و دوری از حادثه پردازی است.حتی اگر در چنین کاری تبحر دارید باز شاید داستان شما پر باشد از اتفاقاتی که برایشان دلیلی واضح ندارید.این شاید علتش خواست خواننده داستان باشد،آن ها نیاز به اطلاعات پس زمینه ای بیشتر و دانستن انگیزه های شخصیت های داستانی دارند.خوانندگان معمولا نیاز به دیدن محرکی مشخص دارند که در نتیجه واکنشی در جاست.

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1397-04-31] [ 10:52:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت