جاذبه ی ضریح
اینجا قدمگاهی است برای عرض ارادت







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





اینجا با قلم خودم از مهمانان پذیرایی می کنم , گوارای وجودتان



جستجو




 
  روز بزرگداشت فردوسی ...

شعر جان آدمی است، رایحه است در بطن گلستان،در رگهای شاعر شعر جریان دارد و پشت نگاهش بیت 

آنچه یک شاعر را تاابد زنده نگه میدارد و شاخصه ی مسیحایی می بخشد تعهد است وپایبندی به اصول انسانی ووجدانی

فردوسی یکی ازآن شاعران مسیح صفت است که زنده است و زنده می کند روح کمال طلب شعردوستان را.

حماسه حس جنگجو و هیجانی کسانی که اینگونه ادبیات را می پسندند اقناع می کند و،شاهنامه بزرگترین مدعی شعرحماسی با فرازونشیب داستان های عاشقانه در بطن جنگهای قبیله ای و بین مرزی که با تاریخ ایران گره خورده کیمیایی است که در کمتر کشوری به چشم می خورد.

شاعری که 40 برایش همان عدد مقدس شد و به اوج رسید .اوج تا کهکشانی به اسم شاهنامه وگویی این بذر نیاز به چله ای داشته که سرازخاک بیرون بیاورد.

شاهنامه ،نامه ی زندگی پرفراز و نشیب اسطوره هایی است که عشق را باتعابیر مختلف به تصویر کشیده اند و سنت های ایران را درقالب نمادین شعر در تاروپود جان خوانندگان این اثر بافته اند.

روز بزرگداشت خالق این در ادبی و این سرباز زبان پارسی گرامی باد.

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1397-02-26] [ 01:06:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شعری برای مدافعان حرم ...

“اسم مستعار”

 

چشم هایم را

قاب می کنم

و کنار عکست

روی طاقچه می گذارم

مادر

صدایت را

مثل دسته گل عروسی تان

خشک کرده

ولای دفترهای شعرش می گذارد

بلیط خریده ام بابا

فلوجه اما

از تمام نقشه های جغرافیا

پاک شده است

مثل تو

از شب هایم

و از دست هایم

نام مستعارت را

بر روی سنگی سفید نوشته اند

” مدافع حرم “

بیشتر به تو می آید.

شاعر زهرا حسینی

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1397-02-25] [ 02:04:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سفرنامه ی امام رضا (ع) ...

اردی بهشت

غروب یکشنبه 17/2/96

هفده روز از اردیبهشت گذشته است، چمدانم را بسته ام ، همه چیز انگار سر جایش است بجز دلم…. بغضی افتاده به جان گلویم و مثل پرنده ای زخمی خودش را به درو دیوار می کوبد.

چیزی از قلم افتاده باشد انگار ، تکه ای از دل بستگی ها شاید… پسرم شاید… همسرم شاید

اما نه … بغضی به اندازه تمام کرده های نباید… آری سنگینی این بغض چیزی جز اینهاست . می خواهم چیزی برات بنویسم ، چیزی از جنس کلمه ولی به عمق دلتنگی …

 

بعدازظهر دوشنبه 18/2/96

شبی سراسر هیجان را پشت سر گذاشته ام ، همهمه ی صحن توی گوشم است ،ساعت 2 بعدازظهر از قروه درجزین به راه افتادیم ،مسئول کاروان در حال تذکر دادن نکات ضروری است، لرزش اتوبوس نمی گذارد درست بنویسم . صدای صلوات می پیچد در فضا و همه چیز آماده است برای دل سپردن.

حرف های زیادی برای گفتن هست ، باید از همین جا شروع کنم، درد دارد بعضی هایشان ، ولی این زخم عمیق را باید تراشید آنقدر که به خون بیفتد..

به شروع فکر می کنم ، به تهی شدن ، به دراز کردن دست پیش پادشاه، به جلو بردن پیمانه.

سه راهی اصله را رد می کنیم ، همهمه ی اتوبوس کم شده است، انگار همه حرفی دارند که می خواهند مزه مزه اش کنند ، بغض هنوز در گلویم هست ، می جوشد، غل می زند ولی طغیان نه…

چشم هایم مثل برکه ای خشک ، آسمانی بی رمق یا فصلی که دچار خشکسالی شده نای باریدن ندارد.

منظره کوه ها روی دشت سبز اردیبهشت نقاشی زیبایی است که از قاب پنجره مرا مسحور کرده است. میگویند خود امام رضا (ع) باید دعوتنامه بفرستد و من مبهوت اینهمه کرمم که چون منی را چگونه برای این سفر انتخاب کرده اند.

 

عصر دوشنبه

بهار همه جا سرک کشیده است ، به شهر جدید پرند رسیده ایم ، فیلم ایستاده در غبار در اتوبوس پخش می شود، روح شهید متوسلیان انگار که نگاهی کرده باشد به همه ، حتی آنها که خوابند.

احساس می کنم چیزی شبیه معجزه قرار است اتفاق بیفتد و این ها یعنی قدم به قدم نزدیک شده به آن معجزه بزرگ.

 

صبح سه شنبه 19/2/96

آفتاب زمین را در آغوش گرفته است ، اتوبوس تمام شب را حرکت کرده و فقط تابلوهایی که اسم سرخه ، شاهرود ، میامی ، سمنان در آن نوشته شده بود به ما می فهماند که چقدر از مسیر طی شده است .

هنوز باور نکرده ام ، هنوز دلیل انتخاب شدنم را نمی دانم .از هر دری که وارد می شوم به بن بست می رسم  . نمی دانم کدام دعا ، کدام حس خوب قافیه این شعر را برایم ردیف کرده است.

مسئول کاروان از مشهد اولی ها می خواهد برای دیگران دعا کنند ، هنوز آن رودخانه طوفانی طغیان نکرده است .

دستانم می لرزند مثل دلم ، کلمه ها خودشان را در ذهنم کمرنگ می کنند ، شاید در پستوها پنهان می شوند .

هیچ واژه ای نمی تواند عمق اعجاز این دقایق را به تصویر بکشد.

 

ساعت 30 /7 صبح

به محل اقامتمان رسیده ایم ، با خودم فکر می کنم اینهمه برنامه ریزی منظم ، تمام قطعات پازل که گام به گام مرا به زیارت حرم نزدیک می کند نمی تواند کار یک زمینی باشد، حتما نگاهی هست ، حتما…

 

ساعت 30/2 بعدازظهر

اذن دخول خوانده ام ، با خودم فکر می کنم من اگر بودم به چون خودمی هرگز اذن نمی دادم ولی تو… تو… آه توی عظیم … راست گفته اند که کرامتت فرق دارد.

چرا دلم آنطور که باید نمی شکند ، چرا این دیوار سنگی ترک بر نمی دارد ؟!

میلاد حضرت علی اکبر (ع) است ، تمام حیاط های حرم را چراغانی کرده اند … کبوترهای حرم در آغوش امنت پرواز می کنند، کاش کبوتر حرمت بودم

شب را در حرم می مانم ، در حیاط ها قدم میزنم ، زیارت نامه می خوانم ، زندگی می کنم …

 

 

 

چهارشنبه 20/2/96

هم کاروانی هایم به خوابگاه برگشتند ولی من ماندم ، برای استراحت به رواق شیخ حر عاملی رفتم و تا اذان صبح آنجا بودم ، بعد از اذان هم کمی کنار پنجره فولاد خوابم برد .

در صحن جامع رضوی نماز ظهر می خوانیم ، ابرهای دلم می غرند ، می بارند ، چشم هایم کم آورده اند آقا…

دل ما خوب نمی شکند ، دل ما سنگ است ، بتن است ، اصلا هر چه سخت است از جنس دل ماست ، ولی تو آقایی، رضایی …

17 ساعت راه آمده ام ، جاده همدان ـ مشهد را با التماس طی کرده ام … می دانم نگاهت با من است ، دستت در دستم و آغوشت برایم باز است.

 

43/22 دقیقه شب

در صحن انقلاب روبروی پنجره فولاد نشسته ام ، زائران زیادی برای زیارت می آیند و دردودل می کنند ، یک جور آشنایی خاص بین همه هست ، هیچکس غریب نیست ، یک پاکت خالی از روبروی ایوان طلا پیدا کرده ام ، با خودم فکر می کنم این یک نشانه است ، می خواهم برایت نامه بنویسم … دو روز دیگر حرکت می کنیم.

اگر اینجا قطعه ای ازبهشت است پس بهشت چگونه است؟!

ولی من می گویم اینجا از بهشت بهتر است ، اینجا دلشکسته ها ، گناه کرده ها و روسیاه ها هم هستند ولی بهشت انتخاب شده است.

بین تمام کسانی که دور ضریحت حلقه میزنند وطواف می کنند حتما کسی هست که دلش واقعا شکسته باشد … حتما کسی هست که به آبروی او ما هم خریدار داشته باشیم .

یوسف بندگی ام را در چاه می اندازم ، نجاتم بده ، مرا عزیز خود کن آقا

 

صبح پنجشنبه 21/2/96

اردیبهشت عطر خوشش را از تو رفته است ، اینجا حرف از بهار زدن معنی ندارد، فصل آینه ها کجای طبیعت می تواند باشد جز اینجا .؟

سومین روز سفر است ، دو شب گذشته را در حرم مانده ام ، دارالحجه را بوئیده ام ، رواق امام خمینی را نفس کشیده ام ، اصلا می دانی چیست … من پر از توام

شعر … قافیه… ردیف

هر جا را نگاه می کنی پر است از آدمهایی که شاید جغرافیای سرزمین شان فرق می کند ولی مسیر دلشان یکجاست ، هر چه هستند آمده اند ، فلسفه را به بازی گرفته است این وجه اشتراک که از هر جهت نگاهش می کنی به رضا ختم می شود.

 

ساعت 15 بعدازظهر

باید وداع کنیم و چه سخت است دل کندن .

به برگشت فکر میکنم که برمی گردم و نقطه ای سر خط می گذارم…. قصه همچنان ادامه خواهد داشت .

کاش می شد به اندازه همین نشستن های ساده چیزی با خودم ببرم … امروز دلم یک نشانه می خواهد ، یک تبرکی از خود آقا که بگوید آمده ای ، دلت را بگذار و برو ، اینجا کنار کبوترها جایش امن است.

 

غروب پنجشنبه

تمام شد و تمام شدن ها همیشه سخت است ، دل کندن جان کندن است ، اتوبوس به راه می افتد ، غم این تمام شدن از یک طرف و غروب هم از یک طرف

شب میلاد امام زمان (عج) است و حسرتی عظیم در وجود همه مسافران کاروان داد می زند.

با امام رضا (ع) خداحافظی کردیم و دلتنگی هایمان را در امانات حرم جا گذاشتیم و برگشتیم.

نویسنده زهرا حسینی

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1397-02-24] [ 06:15:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کجایید ای شهیدان خدایی ...

«سونامی »

 

دل یک اقیانوس باید بگیرد

سونامی بزرگی

شره کند از چشمهایش

تا هوای این شهر مرده را

غسل دهد

حرفهای زیادی

روی تخت های بیمارستان ها بستری اند و

کپسول های اکسیژن هم

نمی تواند آنها را

به هم ربط دهد

باید شهردار جدیدی بیاید

آسمان این شهر را

از خاطرات سردشت

تصفیه کند

و شعرهای زیادی را

روی تاول های آنها بگذارد

” کجایید ای شهیدان خدایی ” را بیشتر

 

شاعر زهرا حسینی

 

بیشتر…

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شعری برای حضرت ام البنین ...

«نامت بهار است … »

 

عباس

نام کشوری است برایت

و برادرانش سرزمین هایی سبز

تو که مادر پسرانی

باید جهانی باشی

که هیچگاه فتح نخواهد شد

جز به دست فاتح خیبر

خدا

پیامبری در چشمهای تو

مبعوث کرده است

که ید بیضایش

در لب فرات درخشید

ام البنین

نام خانوادگی

همه مادران است

آسمان بهشت به وسعت توست بانو

راست گفتند

بهشت زیر پای مادران است

آنجایی که در آغوش توست…

شاعر زهرا حسینی

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1397-02-23] [ 06:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت