​عکس حرمت را گذاشته ام روبرویم ، برق می زند و یک تکه از خورشید را گرفته توی بغلش ، خوب شد که عکس آدمها نیفتاده توی عکس ، خوب شد که فقط گنبد است است و مناره و من که فکر می کنم الان فقط مال خودمی آقا
سلام ، من زهرا هستم ، میدانم که می شناسی ام ، صدایم به گوشت آشناست چون پر حرفی کردم برایت، پارسال اردیبهشت یادت هست که بهشت من در مشهد شما بود ؟! آمدم پابوسی ات ، شما اجازه ورود دادی و دلم همراه کبوترهایت اوج گرفت ، رفت آن بالا بالاها، شب خوابم می آمد تا سرم را تکیه می دادم یکی از خادمانت می آمد و می گفت اینجا باید بیدار باشی ولی چشم هایم حرف سرشان نمی شد ، هزار و دویست کیلومتر راه همدان به مشهد خودش را دوخته بود به جاده که به جمال حرمت روشن شود و حالا مثل مسافری خسته می خواست بخوابد توی بغلت.
” خانومم بیدار شو ” خادم ها با گردگیرهای رنگی صورتم را نوازش می کردند،دلم نمی آمد بروم بیرون ، حرف زیاد داشتم حالا حالاها ولی خواب امانم را بریده بود، فقط یک جا بود که کسی کاری به کار کسی نداشت ، آرام رفتم و دراز کشیدم بین مریض های گره زده شده به پنجره فولاد ، کنار دختری که روی ویلچر خوابش برده بود و مادرش آنطرف نرده چشمه ای از چشم ها یش سرازیر شده بود، دست های دختر با طنابی به پنجره فولاد بسته شده بود و خودش آرام مثل آهویی که در بغل مادرش است خوابیده بود.نمی دانم چقدر طول کشید ولی یک وقت دیدم تیغ خورشید دارد صورتم را می خاراند ، صورتم را برگرداندم ولی رهایم نکرد ، انگار خورشید هم خادمت بود که می گفت خانومم بیدار شو اینجا سرزمین بیداری است و حیف است اگر بخواهی با خواب لحظه لحظه اش را بکشی.
چشم هایم را باز کردم دختر لبخند می زد ، زیبا بود ودستش را چسبانده بود به پنجره فولاد ، دلم آرام بود ، وخستگی سفر انگار که اصلا هیچوقت نبوده در جانم ، نشستم و خودم را کشاندم به پنجره فولاد، بغض کرده بودم ولی توی سرم خالی بود ، خالی از همه ی دغذغه ها ، خالی از همه ی دلواپسی ها ، گره خورده بودم به پنجره فولاد و صبح دخیلم باز شده بود .میدانم نامه ام را قبل از پست کردن می خوانی و دلتنگی ته نشین شده توی صدایم را از بین کلمات میشنوی،می خواهم بگویم این زهرای خسته باز هم دلش می خواهد بخوابد بین مریض هایت ، دلش بدجور شکسته فقط باید بیاید بچسبد به فولاد پنجره ات تا دوباره بند بخورد تکه هایش .
نگاه می کنم به عکست اذن دخول می خوانم آقا به دلم اجازه ی پرواز بده…

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1397-04-22] [ 09:07:00 ق.ظ ]