​میخواستم بنویسم مهربانی یادم آمد استخوان های غذای شب را خالی کردم توی سطل آشغال،میخواستم بنویسم دوست داشتن قیافه همکارم وقتی دست رد به سینه اش زدم و به جایش شیفت نماندم پشت پلکهایم رژه رفت ،خواستم بنویسم اخلاق یادم آمد امروز چقدر در ترافیک به ماشین جلویی بوق زدم.

کلمه ها توی سرم معلق شده اند ،انسان ،خلقت ،اخلاق،امید،مهربانی … 

شاعرها راست می گویند ،پلی در جایی از جهان شکسته است وگرنه قرار نبود آدمها انقدر تنها باشند،قرار نبود هر کداممان پیله ای بتنیم دور خودمان و هر روز بیشتر یادمان برود که قرار بود پروانه شویم.

خدا آخرین پیامبرش را نماد مهرورزی و اخلاق کرد تا به آدمها بگوید ،در زندگی هر چه که هستید باید معجزه ای بنام عشق دستتان را بگیرد،خواست همه بفهمند روحی که بر گل آدمها دمیده شده عطری است به نام خلق خوش که محمدش بهترینش را دارد.

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1397-08-27] [ 07:37:00 ق.ظ ]